به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت بیست و ششم :
- خوب از من یه سوال می پرسیدی، حواسم بود هر وقت میثم و می دیدی به یه بهانه ای
می رفتی داخل خونه.
بعد از جمع کردن سفره هر کسی به سراغ کار خودش رفت، طیبه با اصرار فراوان
می خواست ظرف های شام را بشوید اما نگذاشتم، آن قدر خسته بود که می دانستم همین که سرش به بالشت برسد از حال می رود.
عزیز مشغول دیدن سریال هر شبش بود. طیبه و صابر هم در اتاقشان بودند.... من هم مشغول شستن ظرف ها بودم و ه
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
زهرا
00رمان خیلی خوبیه من دوستش دارم